دو قسمت از این متن را در اینستاگرام منتشر کردم و کامل آن را در ادامه متن این مطلب می توانید بخوانید
- سلام علیکم جناب آقای عباسی!
- غفاری هستم. علیک السلام!
- آره، ولی عوضش کردم!
- از کی عوض شده ؟
- تو ماه رجب سال 1392 بالای منبر گفتم. تو همین مصاحبه اخری هم تکرار کردم که آقای بهجت به خلفای عباسی و اینها ناراحت می شدند.
- خدا رحمتشون کنه. ولی خب حضرت عباس علیه السلام هم اسمشون عباس بود ها!
- حالا دیگه!
- موقعی که آقای بهجت این رو خدمتتون فرمودند، شخص دیگری اونجا نبود؟ راستی یه چیز دیگه شما شاگردِ برجسته ی ایشون بودید ؟
- نه کسی اونجا نبود.
- چه جالب مثل اون وقتی که با آقای ضابط تنها بودید. و ایشون بهتون گفتند که اخرش من رو میکشند!
- الآن این چه ربطی داشت ؟
- هیچی همینطوری یادم اومد، ببخشید! بله میفرمودید...
- بله، این که بنده از شاگردان برجسته ی ایشون بودم رو دوستان لطف دارند میگن و الّا...
- یعنی چی «لطف دارند» ؟ بالاخره اگر شاگرد برجسته هستید باید دیگران بشناسنتون و نزد بیت مرحوم بهجت به خاطر رفت و آمدهای زیاد شناخته شده باشید، یا حداقل مکتوبی از درسهایی که شرکت می کردید داشته باشید یا تدریسی ؟
- داشتم عرض می کردم، بعضی چیزها رو شاگردان میسازند و ما هم هرچی تذکر میدیم گوش نمیدن.
- آها پس یعنی شما شاگرد برجسته ایت الله بهجت نیستید ؟
- ایشون به من دست خط دادند
- خب میشه این دستخط رو دید؟
- حالا دیگه!
- من نفهمیدم «حالا دیگه» یعنی چی، آخه میخوام در مورد شاگردی آقای پهلوانی هم بپرسم.
- خب بپرسید!
- همین شاگرداتون که بعضی چیزا رو میسازن، همه جا نوشتن شما شاگرد برجسته آقای سعادت پرور هستید!
- خودت داری میگی میسازن!
- من نگفتم، شما قبلش گفتی!
- به هر حال میسازن دیگه!
- حالا دیگه!
- اینطوری که نمیشه این گفتگوی خیالی رو ادامه داد.
- چرا اگه شما بخوای میشه، هیچ چیز نشدی نداریم ما!
- نکنه به همین دلیل میگید میشه به تمام مقامات اهل بیت برسیم!
- نه! عین پیامبر شدن دلائل دیگه داره! داشتیم در مورد شاگردی آقای پهلوانی صحبت میکردیم. ماجرای رفتن من پیش آقای سعادت پرور رو امام صادق علیه السلام برام رقم زد. امام صادق علیه السلام رو تو رویای صادقه دیدم بهم گفت این دستای امام زمانه بگیر و ولش نکن!
- حالا از کجا فهمیدی اون خواب، رویای صادقه است ؟ و اون بنده خدا امام صادق علیه السلامه واقعا ؟ و مگه امام صادق رو از قبلش دیده بودی ؟
- نه! تو همون خواب بهم گفته شد امام صادقه!
- شما هم باور کردی؟!
- چرا باور نکنم؟
- خب چرا باور کنی ؟ مگه هر کی هر چی تو خواب میگه درسته ؟!
- الان موضوع گفتگوی خیالی شما اینه ؟
- خب برام سوال شد!... ولی در مورد پیدا کردنِ آقای سعادت پرور بعضیا حرفهای دیگه ای میزنن!
- چی میگن؟
- این که شما توسط آقای موسوی به حوزه قم آورده شدید و ایشون شما رو به جلسات آقای سعادت پرور برده
- کی گفته؟
- آقای موسوی!
- به روباه گفتن شاهدت کیه گفت دمم! شما باور میکنید ؟!
- نه اینا دو نفرن! اون کسی که شما رو آورده حوزه قم سید فرید موسویه که حدود دو سال پیش فوت کرد. اون کسی که این خاطره رو برای من گفت سید رضی موسویه دوست قدیمیتون!
- سید فرید رو میشناسم، استادم بوده. ولی سید رضی موسوی کیه ؟
- اهل مراغه، از همون زمان که مراغه بودید، خاطرات زیادی داره ازتون، از وقتی که تو بستنی فروشی بودید و ...
- نمی شناسمش.
- ولی اون شما رو خوب میشناسه ها!... شاید از وقتی که غفاری شدید نمیشناسیدش چون اون شما رو به اسم عباسی می شناسه!
- حالا دیگه!
- این سید رضی چه حرفهایی زده.
- حالا سید فرید رو که میشناسید، چرا ازش اسم نمی برید؟ بالاخره حق استادی داشته گردنتون، الآن هم روش کاری شما بیشتر شبیه ایشونه تا مرحوم سعادت پرور. شما به ایشون مدیونید، ایشون شما رو آورده قم.
- خدا رحمتش کنه، تو مصاحبه ام اسمش رو آوردم.
- ولی همه واقعیت رو نگفتید ها! با این که مرحوم شده... راستی یه چیزی دیگه. چرا تو همه ی خاطرات شما، طرف مقابلتون از دنیا رفته؟ یعنی همه اش از کسانی خاطره میگید که تو این دنیا نیستن و آدم نمیتونه بره سراغشون. حتی تو ماجرای تغییر اسمتون هم، وقتی این رو گفتید که آقای بهجت به رحمت خدا رفته بودند؟
- ای ناقلا! معلومه رفتی صفحه استاد کامل رو خوندی!
- نه، همین الان به ذهنم رسید.
- استاد کامل داره این سوالات رو مطرح میکنه.
- خب جواب بدید، چه اشکالی داره.
- تقصیر من نیست که اون بندگان خدا به رحمت خدا رفتند، میخواستن زنده باشن وقتی که من خاطره میگم ازشون.
- حالا من بعضی از زنده ها رو میشناسم که از شما زیاد خاطره گفتن.
- مثلا کی؟
- یکی از شاگردان مرحوم سعادت پرور.
- چی گفته.
- گفت یه بار پیش مرحوم پهلوانی بودم، ایشون در حالی که خیلی ناراحت بودن و دستشون می لرزید می فرمود: این سید فرید و این عباسی ثمره ی عمر من رو بر باد میدن!
- بعید نیست. اون وقتی هم که زنده بودند، چند بار به خودم گفتند که جلساتم رو تعطیل کنم.
- خب تعطیل کردید؟
- نه!
- خب چرا ؟
- با حال بود. از این که مردم دوسم داشته باشن، بهم احترام بذارن خوشم میاد. کی بدش میاد؟
- خب مگه هر چی که آدم خوشش بیاد باید انجام بده؟
- حالا دیگه!
- این تصویر انارخوری خودتون رو دیدید؟ خیلی باحالید ها.
- نه بابا، اون ضیافت اسمش #نوبت_انار باید باشه آخه یه چیز دیگه ای دارید به اسم #نوبت_ماشین. راستی این ماجرای #نوبت_ماشین چیه ؟
- این هم کارِ شاگرداست، به خاطر علاقه ای که دارن.
- خب چی چی هست اصلا؟
- هیچی! چون خیلی خیلی بهم علاقه دارن، برای رسوندن من به خونه بعد از نماز نوبت بندی کردن. هر روز یک نفر نوبت ماشین داره!
- آها به خاطر همین بود که سوار ماشین بی ام دبلیو شاسی شدید ؟
- بله دیگه، نوبت ماشینش بود!
- خب این که همون اشرافی گری میشه و اینا
- نه این اشرافی گری نیست
- آخه شاگرداتون گفتن اشرافی گریه، آبروی خیلی از مومنین و بندگان خدا به همین بهونه رفت.
- حالا دیگه! شما هم چیز نکن خیلی.
- من خودم فکر میکنم کسی که مدعی استاد در سلوکه باید به این جزئیات توجه داشته باشه. این طور نیست؟
- من توجه دارم. اگر توجه نداشتم که مامورین اطلاعات، که چندین سال است در تمامی جلساتم حضور دارن، بهم تذکر می دادن. اونها تلفن من و شاگردانم رو شنود میکنن، تو جلسات خصوصی ام هستند. تاحالا چیزی بهم نگفتن. تازه گفتن تو خیلی خوبی، خیلی سالمی، اصن تو جلو بشین، اصن همه تهدیگا مال تو!
- الآن شما مامورین اطلاعات رو یه چیزی بالاتر از خودتون میدونید ؟ یعنی اونها باید به شما درست و غلط رو تذکر بدن و چون تذکر نمیدن یعنی شما دارید درست رفتار می کنید ؟ از کجا معلوم خودِ اون مامور اطلاعات شاگرد خودتون نباشه ؟
- من منظورم این نبود!
- پس چی میفرمایید؟
- عرضم اینه که من به جزئیات توجه دارم و تقوا رو رعایت می کنم و تهذیب نفس دارم به همین دلیل خدا به من بصیرتی داده که می تونم درست و غلط رو تشخیص بدم و به انحراف فکری دچار نشم!
- خب پس چرا گاهی اوقات به بعضیها توهین میکنید؟ اگر توجه به جزئیات دارید
- نه فقط اونا!
- آها منظورتون برخی از شاگردان آقای سعادت پروره ؟
- نه فقط اونا!
- آقای محمدیان ؟
- خب همه ی اینایی که گفتید و چندتای دیگه! چرا به اینها توهین میکنید؟ مگر شما #استادکامل نیستید؟ مگر شما توجه به جزئیات ندارید ؟
- ببینید! من توجه به جزئیات دارم، ولی کی گفته من استادکاملم؟ اینهایی که اسم بردم و شما میگید که من بهشون توهین کردم... اگر توهین شده، حقشون بوده! چون قصد داشتند همین نوری که تو حوزه روشن شده رو خاموش کنن.
- ولی آقای شهادتی و احد ایمانی و صدر الساداتیها میگن شما استاد کاملید! ولیّ خدایید! و مَن جَحَدَک کافر و مَن حارَبَکَ مشرک!
- این حرفا رو شاگردا میچسبونن!
- یعنی شما استاد کامل نیستید؟! اگر نیستید پس چرا تربیت میکنید؟
- شما هم خیلی دارید چیز میکنید ها.
- آخه برام سوال شده، گاهی اوقات گیج میشم. اگر استاد کامل نیستید، شاگرد آقای بهجت هم نیستید...، آها راستی شما اجتهاد دارید ؟
- حالا یه چیزهایی میگن، بالاخره کسی که قریب به 17 سال درس خارج رفته باشه و اعتقاد داشته باشه نباید طلبه ها مقلد باقی بمونن یقینا همینجوری هست که میفرمایید... البته یادت رفت به خاطر #صراحت_سوال عذرخواهی کنی ها!
- عذرخواهی به خاطر صراحت سوال چیه ؟ شما اون همه حرفهای ... بالا منبر گفتید مگه عذرخواهی کردید ؟ .... حالا سوالم گم نشه. یعنی الآن از کسی تقلید نمیکنید؟ اجازه اجتهاد از کی دارید؟ یه تناقضی برام پیش اومده. شما که از طرفی حوزه علمیه قم رو قبول ندارید، از طرف دیگه پرونده تون تو حوزه باطل شده، هنوز سطح یک رو هم تموم نکردید، چه طوری اجتهاد دارید ؟
- نه اتفاقا سوال دیگه ای دارم.
- سوالاتت دیگه داره زیاد میشه، اینو بگو و بریم
- سوالم اینه که اگر درس خوندید، اینقدر خوب خوندید که مجتهد شدید، خب بالاخره باید یه هم مباحثه ای چیزی داشته باشید... مگر اینکه....
- اوووف دست به دلم نذار، متاسفانه همه شون به رحمت خدا رفتند.
- خب عیبی نداره، خدا همه شون رو رحمت کنه ولی از یه مجتهد انتظار میره آیه و روایات رو حداقل صحیح بخونه!
- راستش من گاهی کلمات ترکی و فارسی رو هم غلط میگم. ولی حقیقت اینه شاگردانم به خاطر روخوانی قرآن و حدیث که پیش من نمیان. اینا خوبه ولی آدم رو بالا نمیبره، اینا حجابه. اگه کسی بگه چون غلط میخونه پس به درد نمیخوره، نفهم و نادونه تو سلوک.
- آخه گاهی اوقات فارسی رو از روی عبارت خوب و روان میخونید، فقط تو خوندن آیات و روایات مشکل دارید! بعدش هم شما میگید میشه طرف مجتهد باشه، ولی صرف و نحو عربیش خوب نباشه، حتی اسامی کُتُب حدیثی رو اشتباه بگه، تعداد جلدهای بحار الانوار رو زیادی بگه ؟ امکانش هست ؟
- بله خب، ممکنه! مشکلش چیه؟
- یه خورده باورش سخته کسی که 17 سال درس خارج آقای بهجت رفته باشه ولی حدیثی رو از جلد 159 بحار الانوار بگه در حالی که بحار الانوار 110 جلد بیشتر نداره، یا روایتی رو از کتاب تحفت العقول بخونه، یا اصلا آیه ای رو بخونه که تو قرآن نیست!
- حالا دیگه! ... داری زیاد چیز میکنی ها
- اینطور نیست. متاسفانه مدتی قبل به اساتید حوزه نامه محرمانه دادن علیه من. 13 صفحه! اصن یه وعضی!
- کی این کار رو کرده ؟
- نمیدونم والّا، اولش فکر کردم تحریری بوده، بعدش گفتم شاید تفکیکیها باشن، بعضی از شاگردا گفتن شاید منافقین باشن، یه خورده گذشت فکر کردم آقای مدرسی یزدیه، یه مدتی فکر کردم حائری زاده است، الآن هم یکی از شاگردان میگه حوزه سنتیِ !
- آقای عباسی! به نظر خودتون فرمایشاتتون یه طوری نیست؟
- غفاری هستم! چرا یه طوری که هستم. به خاطر دیابت و دیالیز و ضعف کلیه واقعا از نظر جسمی تحت فشار هستم. ولی خب تکلیف ایجاب میکنه این نوری که تو حوزه روشن شده، خاموش نشه!
- منظورتون از نور حوزه خودتونید ؟
- حالا دیگه!.... پاشو برو... راستی یه سوالی پرسیدی، گفتی هم مباحثه ای دارم یا نه. این همون سوال مسابقه شماره چهار صفحه ی #استادکامل نیست؟
- چرا خب، همونه.
- ای شیطون! معلوم شد خودِ ادمین استاد کاملی!
- حالا دیگه!... تازه یه عکس هم رسیده دستم ظاهرا #نوبت_ماساژ....
- آقای نادانِ نافهم! چشتو باز کن نافهم! تو یه منافق داخلی هستی! چه مرضی داری! چرا میخوای این نور رو خاموش کنی؟ کارِت چی شده که به اینجا رسیدی که یه نوری تو حوزه روشن شده میخوای خاموشش کنی؟! ای بدون تهذیب، ترسو، اهل دنیا، اهل غیبت و تهمت! خدا لعنتت کنه! چقدر خیانت میکنی به این لباس! هر غلطی که خواستی میکنی! هر تهمتی که خواستی میزنی! خدا ریشتو اگر قابل هدایت نیستی بکنه! توی نانجیب چرا اینها رو نمیبینی؟ چرا دین نداری ؟ مگه نمیبینی همه حقیقت رو ؟ تو چطور دین داری؟ چرا به راحتی پشت سر یکی حرف میزنی؟ دهنت رو باز میکنی ؟ تو غلط کردی! تو اصلا بویی از این چیزا نبردی! دین نداری! شرف نداری! بویی از انسانیت نبردی! ای معاویه صفت! صد بار گفتنت رو به گور خواهی برد! حالا هر چی میخوای هاپ هاپ کن! خاک تو سر مسئولین حوزه که نمیتونن مدیریت کنن!
============پایان
پ.ن: هنوز منتظر پاسخ جناب آقای عباسی برای مناظره هستم. ایشان می توانند از طریق صفحه رسمی نشر آثارشان بنده را از زمان و مکان مناظره مطلع کنند.
بر حسب تحقیق در مواردی نا خود آگاه این سایت را باز کردم ، بحث تان خوب است ولی نه در این سایت یا در اینستاگرام شان و منزلت امت امیرالمؤمنین ع نبوده و نیست از جهتی خود تحقیری ذاتا از زبان و از نام دیگران توجیح خود نیست و همه گاها هم سطح و هم فکر نیستند چه درست و چه غلط لباس روحانیت مقدس است لباس انبیاء است یک مثال ایام ایام امام حسین ع است زمان زمان اربعین ،در عراق کسانی که در لباس انبیاء باشند نمی توانند قسمت عقب ماشین بشینند اگر پلیس آن ماشین را مشاهد کند حتما به راننده ماشین تذکر می دهد و حتما روحانی را بجلو ماشین جابجا خواهد کرد و برای راننده نیز محدودیت ایجاد می کنند تکرار آن رانندگی آن را ابطال خواهند کرد آیا ما ها به اندازه ای از اهل تسنن عراق هم نیستیم
کجای عالم دیدی عارف باید حوزوی باشد کجا عالم دیدید عارف دهان گشاد باشد لطفا بخودتون و دیگران رحم کنید زیاد آبروی همدیگر نریزید و هر کسی می تواند بجای برسد که ملائک هستند .و نیازی نیز به القاب ندارد ای داد و بیداد خدا به داد شیعیان برس