« یک دوست جوانی داشتیم، او خوابهای خوب میدید، یک مجموعه جوانان [و] نوجوانان ما میگیم نا کام، دورش جمع شده بودند، آنها هم خواب میدیدند و او برای شان تعبیر می کرد. مدهوش! مدهوشِ او بودند! اینها که [فقط] خواب نیست ! او شعر خوب می خواند! شعر که [فقط] نیست! از داخل منزل شما خبر می دهد! از دل شما خبر می دهد!... این نیست که! دلیل حقانیت این است ؟! ... »