این مصاحبه توسط یکی از مخاطبین وبلاگ استاد کامل با یکی از اساتید برجسته اخلاق و عرفان در حوزه علمیه قم انجام شده است. وبلاگ استاد کامل با توجه به خطاهای برخی از شاگردان آقای عباسی (غفاری) در توهین و جسارت به منتقدین، از انتشار نام این استاد خودداری نموده است.
با تشکر از دوست عزیزی که زحمت این مصاحبه را کشیده اند.
ادامه این متن را در قسمت "ادامه مطلب" بخوانید.
1-استاد سلوک چه کسی است ؟ و چگونه شناخته میشود ؟ آیا اجتهاد و عرفان با هم نسبتی دارند ؟
استاد سلوک کسی است که بتواند طالب سیر الی الله را در مسیر پیش ببرد. لازم نیست استاد سلوک خودش تا آخر راه را رفته باشد، همینکه چند قدم از ما جلوتر باشد میتواند، به همین اندازه نقش استادی را ایفا کند. شما باید ارزیابی کنید و ببینید که آیا چیزی بیش از شما میداند و آیا شاخصهای تقوا و دانش در او بالاتر از شما هست یا نیست.
اما اگر منظور استاد کامل است، اینجا موضوع تغییر میکند. استاد کامل کسی است که به نفس طالب اشراف دارد، ظرفیت او را میبیند و میفهمد و راه سلوک دادن او را میشناسد. در اینجا فقط راه رفته بودن کافی نیست، بلکه باید با علوم مختلف آشنا باشد. خیلیها حقایق را میبینند، اما نمیتوانند بیان کنند، نمیتوانند به دیگران منتقل کنند. چون انتقال معارف از آسمان شهود به زمین ذهن و زبان، کار سادهای نیست. شهود انوار جلال و جمال الهی و سبحات وجه ربالعالمین را با چه مفهوم و ذهنیتی و با چه واژه و زبانی میتوان بیان کرد؟
عرفای بزرگ قرنها زحمت کشیدند بهتدریج یکی پس از دیگری آمدند و مشاهداتشان را با عباراتی بیان کردند. این عبارات از سوی عارفان بعدی که همان کشفها را داشتند اصلاح شد، تدقیق شد تا اینکه دانش عرفان نظری امروزه به دست ما رسیده است و ما میتوانیم بزرگترین تجربههای عرفانی و کشفهای ربانی را هم موضوع گفتگو قرار دهیم.
استاد کامل باید بتواند با سالک بهحسب درجه و مرتبهای که دارد از تجربههای عارفانه سخن بگوید، تجربههای او را تعریف کند و سالک را از بهت و حیرت مشاهدات بیرون آورد. این کار نیازمند ذهنی لطیف و زبانی دقیق است. اصل برخورداری از قلبی وسیع است که حقایق را دریابد، اما داشتن ذهنی دقیق و داشتن دانش کافی هم از ضروریات یک استاد کارآمد و مؤثر است.
دانستن علم فقه در حد اجتهاد بسیار ضروری است. استاد باید بتواند با برهانی روشن وسوسههای شیطانی را از الهامات رحمانی جدا کند. شیطان به شکلهای مختلف پیش میآید و فقط براهین روشن شرعی و تسلط بر روش اجتهاد میتواند راهنمای سالک باشد. گاهی سالک از شوق و هیجان عبادت، ممکن است به این ورطه بیفتد که واجبات را بیش از حد و مکرر انجام دهد، مثلاً نماز واجبش را بخواند و بسیار لذت ببرد، ولی برای بهره بیشتر آن را اعاده کند. بعد بهتدریج عادت کند که نمازها را دو بار بخواند، سپس این انگیزه در او ایجاد شود که سه بار بخواند گاهی شیطان اینطور حدود الهی را در هم میشکند، اعادۀ نمازهای واجب بنا بر نظر برخی فقها اشکال ندارد. اما یک استاد مجتهد در مواقعی با رجوع به ادلۀ فقهی میتواند حکم حرمت را برای سالکی که تحت تربیت اوست، تشخیص دهد و بر او حکم کند و او را به خواندن نمازهای نافله توصیه نماید و یا اساساً او را در محدودهای که ظرفیت و استعدادش کشش دارد، محدود کند. بههرحال اینجا اجتهاد و تشخیص حکم شرعی در مورد خاص بسیار ضروری است.
2 . شیوۀ شناسایی استاد سلوک چیست ؟ چگونه باید میزان بهرهمندی استاد را از علم و عمل سنجید ؟ آیا روشی وجود دارد تا اجتهاد و عیار دانش فقهی استاد سنجیده شود ؟
شناسایی استاد سلوک سه مرحله دارد، چون موضوع بسیار خطیر و حساسی است. انسان به استاد عرفانیاش بهشدت وابسته میشود، شاید بیش از کودکی که به مادر و پدر وابسته است. اولین مرحله شناسایی چند شاهد عادل هستند که باید شهادت بدهند این استاد واقعاً استاد کاملی است. شاهد عادل در این زمینه کسی است که خودش استاد سیر و سلوک باشد و برای تشخیص کمال استاد یا ناکامل بودن استاد تجربه و دانش کافی را داشته باشد. با وجود این شاهدان شخص در این حد حجت دارد که به استاد نزدیک شود و هم دم و همراه او شود.
مرحله دوم همراهی با استاد است. مدتی که شاید بین یک سال تا سه سال برای این کار لازم است. طالب باید همراه و همدم استاد شود و او را بهدقت زیر نظر داشته باشد. اگر در این مدت هرچه از او دید برخلاف علم و عقل و شرع نبود، آنگاه میتواند برای مرحلۀ سوم و آخر انتخاب استاد آماده شود.
مرحله سوم مؤید غیبی است. یعنی اینکه در کشفی یا رؤیایی چیزی را بیابد که نشان دهد او استاد کامل است. این برهان قلبی برای حصول اطمینان شخص است تا در راه سیر و سلوک مطیع استاد شود. توجه داشته باشید که این تنها مؤیدی است که سالک را برای تبعیت از استاد ثابت قدم و دلگرم میکند. حجت در مرحله اول و دوم با حصول علم نسبت به صالحیت استاد حاصل شده است. مرحله سوم هیچ حجیتی ندارد و بعد از وجود حجت، تنها مؤید است.
بگذریم از اینکه بعضیها دنبال بازی با سیر و سلوک و استاد هستند. کسی که واقعاً میداند میخواهد چه کند و در این کار جدی است. تسلیم شدن به استاد ساده نیست. ما تسلیم خدا هم بهراحتی نمیشویم، چه رسد به استاد. اگر استاد بخواهد ما را به طاعت خدا فرابخواند، نفس در برابر ما ایستادگی میکند. شیطان دور استاد را خلوت میکند. اینطور نیست که بهسادگی هزاران نفر دور شمع وجود استاد جمع شوند. ائمه هم با این همه جاذبۀ شخصیتی افراد محدودی را به درجات بالا رساندهاند. قابلیت زیاد نیست. ثلة من الاولین و قلیل من الآخرین.
این مراحل دقیق است و باید با ترتیب طی شود. اگر مرحله اول طی نشده، کسی نمیتواند به سراغ مرحله دوم یا سوم برود. بهطور قطع میگویم کسی که مرحله اول و دوم را طی نکرده است و بخواهد با تکیه به مؤیدات مرحله سوم دربارۀ استاد تصمیم بگیرد، برخلاف حجت عمل کرده و عذری ندارد و مقصر است و قدم در راه هلاکت گذاشته، مگر اینکه انتخاب و عملش از قضا مطابق حجت باشد.
خواب و مکاشفه برای کسی که سلوک نکرده، احتمال شیطانی بودن دارد، احتمالش هم موجب میشود که خواب و مکاشفه از حجیت حتی برای خودش بیفتد. حتی اگر با خواب و مکاشفه یقین حاصل کرد، موظف به جستجوی حجت است و باید تفحص کند و دو مرحلۀ قبل را بجا آورد و در مرحلۀ سوم آن مؤیدات را قرار دهد و آنگاه به یقینش اعتنا کند. برای شیطان کاری ندارد که یک رؤیایی برای ما ایجاد کند و یا مکاشفهای خیالی را پدید آورد. شیطان خیلی از این کارها میکند. شیطان مختال است و انسانها را بهسوی مختال شدن پیش میبرد؛ یعنی خیالپرداز میکند. مسائل معنوی چون ماوراء عالم ماده است، بهراحتی موضوع خیالپردازی قرار میگیرد و نشانۀ مختال بودن و گرفتار خیالات شیطانی بودن، «فخور» بودن است. انسان به خودش به آنچه در خیالش یافته افتخار میکند، خود را سرآمد دیگران میبیند، خود را و هم خیالهای خودش را برتر میبیند. اینها نشانههای یک راه غیر معنوی و شیطانی است. تکبر و فخور بودن اینها نشانههای روشنی است که خداوند در راه شیطان قرار داده، اهل معنا این نشانها را میبینند و حقیقت را کشف میکنند.
بههرحال روش عرفا و بزرگان هم همین بوده است. اگر میشنوید که میگویند فلان شخصیت بزرگ استادش را در رؤیایی دید و با مؤیدی معنوی او انتخاب کرد، این بیان آخرین مرحله است. اگر به منابع رجوع کنید میبینید که آنها بر اساس حجت و عمل میکردهاند. شواهدی را میجستهاند، مدتی با استاد همدم میشدند، تا علم و تقوای او را احراز کنند.