دو خطر همیشه عرفان حقیقی را تهدید کرده است و دو جریان همراه عارفان راستین را آزرده اند. نخست متحجرانی که در حجاب ظاهرگرایی مانده اند و دیگر مدعیانی که در حجاب نفسانیت فرومانده و در اثر حب جاه و شهرت و مرید، بساط زهدفروشی و جلوه گری گشوده اند.
بزرگانی مثل آیت الله قاضی، حضرت امام، علامه طباطبایی و در روزگار ما، ایت الله حسن زاده آملی، جوادی آملی و دیگران از رنجی که متحجران بر آنها تحمیل کرده اند، در امان نبوده اند. اما همواره بر آنها دعا کرده و از خداوند کشف حجاب های معنوی و گشاییش ابواب مکاشفان ربانی را خواسته اند.
مشکل مدعیان اما از تحمیل رنج گذشته و به خنجری می ماند که بر قلب نشسته است. این شیادان دغلباز و دروغ پرداز، راهزنان سلوک و دام گستران سیر الی الله اند، که بندگان پاک و نیک خدا و مشتاقان پیر و برنا را در دام اوهام خود می کشند و به بی راهه می برند....
بزرگان عرفان این مدعیان دروغین را، نه با دعای که با نفرین بدرقه می کنند و فروبستگی کام شیطانی آنها را از دروغ ها و فریب ها خواهان اند. امروز هم جامعه ما خالی نیست از مدعیان دروغینی که تنها راه ما در مقابل آنها این است که از خدا بخواهیم زبان شان بریده، دست شان بسته و پای شان شکسته شود. آنها خاری در چشم و استخوانی در گلو هستند، که حتی نمی توان رسوایی شان را از خدا خداست. چرا که رسوایی آنها موجب تردید در دل های پاک و بی اعتمادی به اصل عرفان خواهد شد.
مدعیان دروغین اگر در لباس دین در آیند، شوکرانی کشنده اند که به کام اهل الله ریخته می شود و دردی سهمگین اند، که حتی نمی توان با فریادی آن را فروکاهید. امروز حوزه علمیه قم نیز در میان انبوه طلاب و اساتید مخلص و مجاهد شاهد حضور مدعیانی معدودی است، که برخی در شور عطشناک معنویت خواهی طلاب جوان میدانی برای جولان شهوات خود یافته اند و با هر ادعای دروغی مریدان را به هیجان می آورند و لذتی می برند، که باطنش آتش است.
شیطان آموزگار تکبر است. تکبر یعنی خودت را بزرگ بدانی و این بزرگی را ابراز کنی. (غزالی، احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۷۱۸( تکبر وقتی در وجود چندلایه و پیچیدۀ انسان می افتد، هزار لایه پیدا می کند و با صدهزار جلوه انسان را می فریبد. گاهی شخص به مال و زیبایی و قدرت و بهره های ناپایدار دنیوی تکبر می ورزد. گاهی به علم و دانش خود فریفته می شود و تکبر پیدا می کند. گاهی با معنویت احساس تقرب به خداوند تکبر سراغش می آید.
شیطان از راه چب و راست به فرزندان آدم هجوم می آورد، شاید از سوی چپ اشاره به گناه و نافرمانی خداوند دارد و سمت راست اشاره به طاعت خدا و کارهای خیری که بنده انجام می دهد. بنابراین اگر کسی در راه معنویت و سلوک قدم برداشت، شیطان از او ناامید نمی شود و از میان کارهای خیر و حالات خوش راهی می گشاید تا قلب او را تسخیر کند.
نمودهای تکبر فقط این نیست که سرت را بالا بگیری و با فخرفروشی در زمین راه بروی. آلوده شدن به وادی عرفان و معنویت، جلوه های غریبی دارد. گاه می بینی که یک مدعی عرفان تواضع می کند و خود را مخلص خدا و خاکسار خلق نشان می دهد، اما در نظر کسانی که این همه را نشانۀ کمالات معنوی و درجات عرفانی می دانند. این تواضع شعبه ای از تکبر و شمه ای از سجده های طولانی شیطان است، که نه برای خدا که برای نفس بود.
عارفی که ادعا می کند، مخلص است و هیچ چیز غیر از خدا در نظرش نیست. عارفی که خودش را برای خلق توصیف می کند، در واقع خود را می بیند، نه خدا را. وقتی چنین کسی عاشقانه از خدا سخن می گوید، دقیقاً همان جایی سر به سجده گذاشته که شیطان پس از شش هزار سال سر از آنجا برداشت و در برابر خدا سرکشید.
نشانه های عارفان حقیقی و مدعیان دروغین روشن است و برای کسانی که به جای هیجان و شیفتگی به غیرخدا بر مرکب عقل نشسته و به سوی خدا می روند، کاملاً آشکار و پیدا است. کسی که تکبر یک مدعی را نمی بیند و خودستایی های او مجذوبش می کند، او شیفتۀ خدا نیست، بلکه در جستجوی هیجان و شگفتی است، هر جا که باشد. چنین کسی اگر موسی نباشد، پیروان ساحران بازی گیری خواهند شد، ریسمان به فریب را به میدان انداخته اند و اگر موسی هم به میان بیاید، شیفته و دلباختۀ عصای او می شوند، نه لوحی که در دست و رازی که در دل دارد.