در روایاتی در رابطه با فرایض و نوافل اعمال هم در روایات معصومین و هم در احادیث قدسی، معانی قابل تأمل و متقنی وجود دارد که از آن جمله در حدیث مشهور به قرب نوافل آمده است. (اصول کافی، ج 2، ص352) بر اساس مفاهیم این روایت و مشابه آن، بنده بر اثر نوافل و فرایض، به مقام قرب الهی دست می یابد و برخی ویژگیهای خداگونه به او اعطا می شود. امام نیز حصول ولایت کلیه را در گرو نیل به مقام قرب فرایض دانسته و آن را به نابودی و استهلاک اسمایی و صفاتی که حق گوش و دست بنده می شود تعبیر نمودهاند.(ر.ک:تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 112) در این حالت، وجود عارف، مستهلک در وجود حق گشته، اثری از آثار خود، در وجود عارف باقی نمی ماند؛ حق به تمام معنا در گوش و چشم و دست و پا و قلب عارف ظهور نموده و عبد، نمود تام حق می گردد. برخی از ارباب معرفت و بصیرت در این حالت محو و صعق کلی مقام کرده، از این حالت بیرون نمی آیند و چنانچه عنایت و رحمت حق تعالی شامل حال عبد گردد، او را به حال صحو و انس و طمأنینه باز می گرداند که از این حال به «سفر بازگشت سالک در بین خلق» نیز تعبیر شده است؛ چهارمین سفر از اسفار اربعه سالکین، موسوم به «سفر من الحق الی الخلق» (تبیان، دفتر چهل و یکم، صص 55-57) از این مقام در لسان اهل معرفت به مقام «انسان کامل» نیز تعبیر شده است. اما در این نگاه عرفانی نیز گردابهای عمیق و خطیری نهفته است که رهروان و سالکان بسیاری را در کام خود فرو برده و کشتی های عارفان بسیاری را در هم شکسته است. خطر واقعی جایی خود را بروز می دهد که همین امر، دستاویزی برای فخر فروشی و خودبینی رهروان این سلک قرار می گیرد. این انحراف در برداشت، علاوه بر آنکه به کبر بر بندگان می انجامد، منجر به کبر با خداوند نیز شده و برخی به توهم «وصل الهی» به سقوط تکلیف و ترک اعمال و مناسک می رسند و از خود رفع تکلیف می کنند غافل از اینکه، شریعت، تجسم حقیقت است و حقیقت، روح شریعت.
دقت در عبارت پردازی ظریف قرآن، که خاصان و بندگان ویژه الهی را به صفت «تقرب» موصوف نموده، این نکته را روشن می سازد که در فرهنگ قرآن، همواره سخن از «قرب» و «نزدیک شدن» به ساحت حقیقت است نه «وصول» به آن؛ آنچنانکه در عرفان مصطلح شد. ویژگی این نگاه قرآنی آن است که در مقام قرب و تقرب، هیچکس یارای درک حقیقت بماهو حقه را ندارد و حتی سرور کائنات لب به نیاز «ما عرفناک حق معرفتک» گشوده است و احدی از خاصان درگاه حق را جرأت «این همانی» با حقیقت نیست. امام نیز در شرح بر تعلیقه بر فصوص با اشاره به همین امر می نویسد:
«حقتعالی به مقام غیبی اش هرگز پرستیده نمی شود، چه آنکه مقام غیبی حق، نادیده و ناشناخته است در حالی که معبود باید مشهود یا شناخته شده باشد. عبادت همواره در حجاب اسماء و صفات انجام می شود؛ حتی عبادت انسان کامل. گرچه انسان کامل پرستش اسم اعظم می کند و دیگران بر حسب درجاتشان عبادت سایر اسماء را.» (تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 579)
امام همچنین معتقد است تجلی ذاتی برای هیچ کس از جهانیان بلکه به قلب هیچ سالکی از سالکان، جز در حجاب اسمی از اسماء و یا صفتی از صفات، امکان ندارد. (ر.ک: شرح دعای سحر، ترجمه فارسی،ص 73) این آفت «همزاد پنداری با حقیقت» و «من همانی» در جایی مجال نضج و بروز می یابد که مکانیسم «نزدیک شدن به حقیقت» تبدیل به «وصول به حقیقت» می گردد و بدیهی است در نظام فکری و فلسفی ای که عارف، به حقیقت «برسد»، نه تنها آفت همزاد پنداری با حقیقت شایع می گردد بلکه انحصار گرایی در فهم حقیقت، جمود گرایی در استنباط حقیقت و شکل گیری نوعی از استبداد عرفانی نیز امری گریز ناپذیر و محتوم خواهد بود که باید بر همه این آفات، شریعت گریزی و اباحه گرایی را نیز اضافه نمود.
بیشتر بخوانید: احسان احمدی؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج