استاد کامل

نقد آقای غفار عباسی (غفاری)

استاد کامل

نقد آقای غفار عباسی (غفاری)

استاد کامل

این وبلاگ محلی است برای گفتگو پیرامون آقای غفار عباسی، ملقّب به غفاری. قصد دارم در این وبلاگ به اشتباهات و تناقضاتی که در جریان آقای عباسی (غفاری) مشاهده کرده ام بپردازم. اگر کسی از طرفداران ایشان در اینجا هست، و این مطالب را میبیند، میتواند خطاهای من را با من در میان بگذارد.


نشر و چاپ و استفاده از محتوای وبلاگ و صفحات «استاد کامل» آزاد است حتی بدون ذکر نام.

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

این مصاحبه توسط یکی از مخاطبین وبلاگ استاد کامل با یکی از اساتید برجسته اخلاق و عرفان در حوزه علمیه قم انجام شده است. وبلاگ استاد کامل با توجه به خطاهای برخی از شاگردان آقای عباسی (غفاری) در توهین و جسارت به منتقدین، از انتشار نام این استاد خودداری نموده است.

با تشکر از دوست عزیزی که زحمت این مصاحبه را کشیده اند.

ادامه این متن را در قسمت "ادامه مطلب" بخوانید.


بخش دوم

3-میزان سرسپردگی به استاد چقدر است؟ صرفاً باید در انجام دستورات و گفتن اذکار تمکین کرد و در بقیه زندگی با عقل و وحی (شریعت) عمل کرد و توصیه‌های غیر سلوکی استاد جنبه‌ی ارشادی و راهنمایی دارد ؟ یا اینکه باید تمام و کمال زندگی و نفس را به استاد سپرد و در درون خود حالت خضوع و خشوع و تمکین تام نسبت به استاد پیدا کرد ؟ 

اگر سؤال شما دربارۀ استاد کامل است که باید در تمام شئون تسلیم او بود. زیرا کسی که قدم در راه سیر و سلوک می‌گذارد، تمام زندگی‌اش سیر و سلوک است. سیر و سلوک یک کاری در کنار سایر کارها و شئون زندگی نیست. خوردن و خوابیدن و کسب و روزی و بودن با خانواده و صلۀ رحم و برای زنان همسرداری و فرزندپروری و سایر نقش‌ها و وظایف در زندگی همه بخش‌های از سیر و سلوک است که باید متناسب با هدف سیر الی الله تنظیم شود. همان‌طور که دین برای همه این امور دستور و برنامه دارد.

استاد سالک فقط ذکر نمی‌دهد، بلکه تمام زندگی شخص را به ذکر تبدیل می‌کند؛ باید کاری کند که سالک در تمام کارهایش گامی به‌سوی خدا بردارد و الا استاد سیر و سلوک نیست. در برابر چنین استادی باید تسلیم بود. او بر اساس دین و شریعت الهی و طریقت نبوی ما را به‌سوی حقایق اسرار الهی پیش می‌برد و باید در همۀ شئون مطیع استاد باشی تا بتواند کارش را انجام دهد و تو هم بتوانی بهره‌ات را ببری.


4-تعابیر «کالمیت بین یدی الغسال» و «خضر و موسی» برای بیان نسبت استاد و سالک در عرفان شیعه چقدر صحیح و دقیق است ؟

این تعابیر ابعاد شاعرانه‌ای دارد. یعنی یک ظاهری دارد و یک باطنی. منظور از مثل مرده در ید غسال این است که نهایت تسلیم را می‌خواهد بیان کند که در برابر استاد لازم است. اما اصل سیر و سلوک با اراده و اختیار شخص انجام می‌شود. چه بسیار کسانی که در اثر سوءاختیار سقوط می‌کنند. پس مثل میت نیستند، بلکه اختیار دارند. استاد راه را نشان می‌دهد، برنامه را متناسب ظرفیت و استعداد شخص بیان می‌کند، از اینجا به بعد به عهدۀ سالک است که درست عمل کند. گاهی سالک چنان نیکو و خالصانه عمل می‌کند که استاد را هم به اعجاب وامی‌دارد. داستان زید بن حارثه و پیامبر را در مسجد همه شنیده‌اید، بروید و آن روایت را دوباره بخوانید، پیامبر از اینکه زید می‌گوید به یقین رسیده‌ام تعجب می‌کند، از او نشانه‌های یقین را می‌پرسد، او می‌گوید و پیامبر می‌فرمایند کافی است ادامه نده.

تشبیه خضر و موسی هم همین است، یک تشبیه ابعاد شاعرانه‌ای دارد، منظور این است که در سلوک و در برابر استاد باید صبور باشی و از آنچه استاد می‌کند و دستور می‌دهد سؤال نکنی، حقایق به‌تدریج برایت فاش می‌شود. باید اول بروی تا برسی و ببینی. اما اگر منظور از خضر و موسی را به معنای ظاهری آن در نظر بگیریم و بگوییم اگر استاد بی‌گناهی را هم زد و کشت تو نباید چیزی بگویی، به‌هیچ‌وجه قرآن چنین اجازه‌ای نمی‌دهد.

اگر داستان موسی و خضر برگردیم، معلوم می‌شود که موسی در مواجهه با خضر اشتباه نکرده است. اعتراض‌های او کاملاً به‌جا بود. بخصوص در موردی که قتل اتفاق افتاد. این نشان می‌دهد که یک پیامبر بزرگ الهی که معجزات بی‌شمار دارد، تحمل نمی‌کند که در برابر او خلاف شرع صورت بگیرد، حتی اگر خدا هم کسی را به‌عنوان عالم معرفی کرده باشد، پیامبر خدا از او سؤال می‌کند که این چه‌کاری است. حضرت موسی درست عمل کرد.

خضر به معنای کسی که فراتر از شرع و حجت ظاهر عمل می‌کند، محکوم به گمنامی است. او نمی‌تواند مشهور و عادی زندگی کند. قران می‌گوید، این راه راهی مخفی است. خضر نمی‌تواند استاد کسی باشد. حتی استاد پیامبر بزرگی که کلیم‏الله بود و با خدا سخن می‌گفت و خداوند با او خصوصی و زیر گوشی راز می‌گفت «فقرّبناه نجیّاً» حتی خضر نمی‌تواند استاد چنین کسی باشد. سبک زندگی خضری سبک زندگی استاد سلوک نیست. او راهی را می‌رود فراتر از شرع و به‌موجب آن باید مخفی و ناشناخته زندگی کند و صلاحیت استادی ندارد. حضرت خضر خیلی عالم است، اما استاد نیست.

استاد باید اسوه و الگو باشد، بنابراین باید در معیار عقل و شرع بگنجد. بتواند راه را از بی‌راهه نشان دهد، نه اینکه راه و بی‌راه را با هم بیامیزد. از قرآن می‏فهیم که خضر استاد نیست. این موضوع دست‌مایۀ فساد در بسیار از فرقه‌های صوفیه و عرفان‌های دروغین شده است. بسیار هستند که با همین تعبیر خضر و موسی به اسم استاد عرفان فسادهایی برانگیختند و مسائلی ایجاد کردند که دیگر پشیمانی سودی نداشت. بعضی از همین خضرها به خاطر جرائم متعدد اعدام هم شده‌اند. اگر کسی فکر می‌کند خضر است، بداند که موساهایی هستند که از او سؤال می‌کنند و اگر نتوانند پاسخ بدهند و نتوانند، مثل خضر پا بر امواج دریا بگذارند و بگریزند، حکم شرع دربارۀ آن‌ها اجرا خواهد شد.

داستان موسی و خضر بسیار آموزنده است. اما ما باید تعابیر عرفا را درست بفهمیم و ظاهر و باطن آن را تشخیص دهیم و لطایف و اشارات آن‌ها را دریابیم، و فراموش نکنیم که در طول تاریخ همواره عرفانی بزرگ و خود ائمه علیهم‌السلام تأکید داشته‌اند بر عقل و شرع و این معیاری است که قرآن بر آن تأکید دارد هم تأکید بر عقل و هم تأکید بر اینکه همه پیامبران آمدند و یک سخن داشتند «فاتقوا الله و اطیعون»


5-یقین و ایمان به استاد از چه سنخی است ؟ هم چون اعلم دانستن مرجع تقلید است یا یقینی است از سنخ ایمان به امام معصوم؟ آیا شک در استاد موجب سقوط سالک است ؟ شک سالک به استاد می‌تواند مقدس باشد؟ اگر سالکی در میان سلوکش نشانه‌هایی از عدم صلاحیت استاد مشاهده کرد، آیا حق مخالفت و تمکین نکردن دارد ؟

یقین به استاد بیشتر شبیه یقین به امام معصوم است. یعنی ما با شواهدی امام را می‌شناسیم از او سؤال می‌کنیم، او را می‌آزماییم، تا نشانه‌های امامتش را بیابیم. اگر شکی در استاد پیدا کردیم، باید ببینیم که آیا موجه است یا نه؟ شک و تردید بی‌دلیل وسوسه شیطان است. اما اگر دلیلی در کار بود، باید تفحص کرد. مثلاً شما فرض کنید که در محضر امام علی هستید، احساس می‌کنید که ایشان در جایی دروغ گفت و شما به امامتش و عصمتش شک کردی، چه‌کار می‌کنی؟ معلوم است باید شرفیاب شوی خدمت امام و با ادب سؤال کنی و من چنین چیزی از شما دیدم، موضوع چیست؟ امام هم قطعاً توضیح می‌دهد. اگر تو کسی را امام دانستی و بعد از او دروغ و خطا دیدی باز هم می‌خواهی معتقد باشی که او امام است. اگر این معیارهای عقلی و شرعی نبود، شیعه هیچ‌گاه راه خود را در بین مدعیان امامت پیدا نمی‌کرد. کسی می‌آمد و ادعای امامت می‌کرد، مردم مدتی او را زیر نظر می‌گرفتند شاید در ابتدا به او اعتماد می‌کردند، ولی بعد مسائلی می‌دیدند که متوجه می‌شدند او امام نیست. تاریخ امامان شیعه را بخوانید تا حقایق برای شما روشن شود. همان دقت نظر و حساسیتی که در تشخیص امام و ایمان آوردن به او وجود داشته، در شناختن استاد کامل هم باید مراعات شود.


ادامه دارد...


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی